نويسنده: عليرضا قائمي‌نيا

 

مراد از آن، مفهوم‌سازي ساختار جايگاه شناختي (1) و هندسي اشياء و اجزاي آنهاست. زبان‌شناسان شناختي ميان سه نوع متفاوت اين فعاليت فرق گذاشته‌اند: فرديت‌بخشي، قالب‌گيري جايگاه شناختي و هندسي و درجه‌بندي.
1

. فرديت‌بخشي: (2)

در برخي موارد، اشياء محدود و معيني را در زبان به کار مي‌بريم؛ مثلاً اسم شمارش پذير يا شمارش‌ناپذير يا اسم جمع و غيره را به کار مي‌بريم.

2. قالب‌گيري جايگاه شناختي/ هندسي:

گاهي ما اشياء را به عنوان حاوي (ظرف) يا سطح تعبير مي‌کنيم. اين کار معمولاً به کمک حروف صورت مي‌گيرد. به مثال زير توجه کنيد:
1. شير در ظرف است.
2. گرد و خاک بر روي ظرف است.
اين دو جمله در اين نکته تفاوت دارند که در (1)، ظرف به عنوان حاوي و در (2) به عنوان سطح تعبير شده است؛ اما از آنجا که نقش ظروف، نگه‌داشتن مايعات است، در جمله‌ي اول از «در» استفاده شده و ظرف به عنوان حاوي تعبير شده است؛ ولي گردو خاک، شيءاي خارجي در نظر گرفته مي‌شود. از اين‌رو، در جمله‌ي دوم ظرف به عنوان سطح تعبير شده است. اگر از اين تفاوت صرف‌نظر کنيم، هم شير و هم گرد و خاک با سطح داخلي ظرف تماس پيدا مي‌کند.
تعبير هندسي يک شيء در بيشتر موارد مستلزم توجه گزينشي است. به مثال‌هاي زير توجه کنيد:
1. او زير درخت است.
2. گربه زير ميز است.
3. مي‌توانيد ماهي کپور نقره‌اي براق را زير آب ببينيد.
جمله‌ي (1) را مي‌توان تعبيري از چند واقعيت مختلف دانست:
1. او کنار تنه‌ي درخت ايستاده است.
2. او زير شاخ و برگ‌هاي درخت ايستاده يا نشسته است.
3. او زير تنه‌ي درخت مدفون است.
بي‌درنگ، اگر با يک ماجراي پليسي درگير باشيم و شخص مورد نظر مفقوده شده باشد، تعبير سوم را برمي‌گزينيم؛ اما در تعبير معمولي دو صورت اول را به کار مي‌بريم. در جمله‌ي (2)، گزينش به نحوه‌اي است که گوينده پايه‌هاي ميز را ناديده مي‌گيرد و با «جرح و تعديل سنجه‌اي» بالاي ميز به صورت سطح دو بعدي در نظر گرفته مي‌شود. در جمله‌ي (3)، گوينده براساس اطلاعات دايرةالمعارفي‌اش گزينش خاصي انجام مي‌دهد. او تنها از سطح بالايي، آب‌نمايي را ترسيم مي‌کند تا رابطه‌ي شکل و زمينه را تعيين کند؛ البته تعبيرهاي هر سه جمله به جهت‌گيري عمودي گوينده بستگي دارند.

3. درجه‌بندي:

طرح‌واره‌ي تصويري ديگري که ساختار خاصي را بر جمله‌ها تحميل مي‌کند، «درجه‌بندي» (3) است. مقياس با اوصاف و ويژگي‌هاي همراه مي‌شود و بُعدي درجه‌پذير را براي قلمرو فراهم مي‌آورد. به عبارت ديگر، در برخي موارد، يک وصف يا ويژگي درجه‌پذير نيست يا درجه‌پذير است، ولي مراتب و دفعات خاصي را براي آن نمي‌توان مشخص کرد. ما براي آن درجات يا مراتب و دفعاتي در نظر مي‌گيريم. اين نوع فعاليت تعبيري «درجه‌بندي» نام گرفته است. به مثال‌هاي زير توجه کنيد. در هر مورد گفت‌وگويي ميان دو نفر صورت گرفته است.
1.الف. گل‌هاي علي بسيار خوشبو هستند.
1.ب. گل‌هاي علي نسبت به گل‌هاي سعيد دو برابر خوشبو هستند.
2.الف. اين ماشين کارکرده است و نو نيست.
2.ب. اين ماشين کمي کار کرده است و تقريباً نو است.
در جمله‌ي (1. الف) وصف خوشبو به کار رفته است که امري «همه يا هيچ» است؛ بدين‌معنا که دسته‌گل يا خوشبو هست يا نيست؛ اما در جمله‌ي (1.ب) براي آن مراتب و درجات در نظر گرفته شده و دوبرابر شده است؛ البته کاملاً امکان‌پذير است که گلي نسبت به گل ديگر خوشبوتر باشد، ولي دو برابر يا سه برابر را در اين مورد نمي‌توان تعيين کرد و چنين عملي در واقع نوعي تعبير درجه‌بندي است. در جمله‌ي (2.الف) وصف «کارکرده» هم مقابل «نو» قرار دارد. در مقابل، گوينده‌ي (2.ب) براي «کارکرده» درجاتي را تعيين مي‌کند و به جاي آن از وصف «کمي کارکرده» و به جاي «نو» از «تقريباً نو» استفاده مي‌کند.

پويايي شناسي نيرو

مقوله‌ي مهم دوم از تعبيرهاي سازنده، «مدل پويايي نيرو» (4) است. نخستين‌بار تالمي اين مدل را از راه تعميم مفهم عليت و تطبيق آن بر تعبيرهاي زباني به دست آورد. در اين مدل، فرايندها به گونه‌اي مفهو‌م‌سازي مي‌شوند که نيروهايي دربردارند و آن نيروها به شيوه‌هاي متفاوت بر روي افراد يا اشيائي که در حادثه حضور دارند عمل مي‌کنند. (5)
به مثال زير توجه کنيد:
1.با پا به توپ ضربه زدم.
2. توپ را نگه داشتم.
3. توپ را رها کردم.
جمله‌ي نخست نمونه‌ي اصلي نوع علّي است. در آن، شخصي موجب مي‌شود که شي‌ءاي از حالت سکون به حرکت دربيايد يا اينکه از حرکت بازنماند و به حرکت ادامه دهد. در جمله‌ي دوم، مفهوم عليت به نگه‌داشتن يک شيء در حال سکون توسعه داده شده است. در اين جمله، شخص، توپ را از حرکت بازمي‌دارد. مفهوم عليت در جمله‌ي سوم هم به فراهم‌سازي زمينه، توسعه داده شده است؛ بدين معنا که شخص اين امکان را به توپ مي‌دهد که تمايلش به حرکت را به فعليت دربياورد.
به نظر کرافت، ساختار نيرو - پويايي حوادث به طور عمده، نحوه‌ي کدگذاري فاعل، مفعول و غيره را تعيين مي‌کند. همچنين، گزينش افعال گوناگون، مفهوم سازي‌هاي متفاوتي از ساختار نيرو - پويايي حوادث را بيان مي‌کند. (6) مثال زير اين نکته را نشان مي‌دهد:
1.ظرف آب روي ميز قرار دارد.
2. ظرف آب روي ميز مانده است.
جمله‌ي (1) از لحاظ نيرو- پويايي خنثي است و موقعيتي ساکن و ايستا را نشان مي‌دهد؛ اما (2) بار نيرو- پويايي دارد و موقعيتي را نشان مي‌دهد که ظرف در مقابل تأثير نيروي چيزي نامعين، مقاومت کرده است. در اين مثال، موقعيت واحدي به دو صورت گوناگون از نظر نيرو- پويايي مفهوم‌سازي شده است.
گاهي به کاربردن فعل لازم در توصيف حادثه‌ي مورد نظر، آن را به صورت مستقل از عامل بيروني تعبير مي‌کند و در مقابل، استفاده از فعل متعدي در توصيف آن، نقش عامل بيروني نيرو را برجسته مي‌کند. به عنوان نمونه:
1.او در را باز کرد.
2. در باز شد.
جمله‌ي (1)، باز شدن در را به عنوان معلول تعبير مي‌کند؛ اما (2)، همين پديده را مستقل از نيروي بيروني و غيرمعلول تعبير مي‌کند.

پي‌نوشت‌ها:

1.Topological.
2.Individuation.
3.Scale.
4.force dynamic Model.
5.Talmy, Leonard, Toward a Cognitive Semantics, vol. 1, pp. 409 – 412.
6.Croft, William & Cruse, D. Alan. Cognitive Linguistics, p. 66.

منبع مقاله :
قائمي‌نيا، عليرضا؛ (1390)، معناشناسي شناختي قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشکده فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول